-
38
1393/03/30 00:00
* هیچ امیدی، دیگر برایم امید نیست .. باور کن .. باور کن .. دیگر دلم هیچ نمی خواهد .. بانو .. ! صاعقه ام را دیدی .. به یکباره آمد .. بهم ریخت و من ماندم و یک دنیای خراب و یک مشت ایمان بدرد نخور و امیدی که دیگر امید نیست .. کاش نیامده بود .. کاش دیده بود .. من و او .. تنها .. برای جرعه ای هوا .. به التماس افتاده بودیم...
-
37
1391/04/17 23:15
* می نویسم تا فراموش کنم، لکن می دانم این داغ فراموش ناشدنی ست * هیچ وقت معنای اولاد صالح را درک نکرده بودم .. هیچ وقت این واژه واسم تا این حد ملوس نبود که بخوام خودم هم از ته دل بخوامش .. اما الان می دونم اگه اون کاری که تو با مامان و بابات می کنی، اولادم با من میکرد، دلم اونقدر می شکست که دلم نمی خواست حتی زنده باشم...
-
36
1391/03/23 11:59
همیشه بی بی می گفت .. تا قسمتت چه بوو ننه .. و من الان می دونم قسمت چیزیه خارج از دسترس ما که فقط و فقط خدا می دونه و خودش برات رقم می زنه .. آره قسمت .. قسمتی که باعث شد من اولین و آخرین بله ی زندگیمو به تو بدم .. چقدر استرس داشتم .. چقدر می ترسیدم .. اما آخر همه ی این ترس ها و استرس ها، چیزی بود که بهم می گفت ایمان...
-
35
1391/02/01 12:45
نمیشه .. نمیشه .. نمیشه .. هر چی بیشتر تلاش کنم، کمتر نتیجه می گیرم .. قلمم خشک شده .. خشک که نه، شکسته .. از بیخ و بن هم شکسته .. دنبال مقصر نمی گردم .. این که نمی تونم حرف دلم رو بنویسم نه تقصیر تواه، نه تقصیر خودم .. نمی تونم شعر بگم .. شاید چون حسم قوی نیست .. شاید چون دلم واسه شعر گفتن رضا نیست .. شاید چون خودم...
-
34
1391/01/16 18:37
گفتی .. ببین دنیا چه خوبه ، چه زنده ست - حتی - رنگ غروبش .. سومین هفته کلاس همه امروز گذشت .. خدایا چقدر قشنگه وقتی ما رو به آرزومون می رسونی و از ته دل دوست داریم ازت تشکر کنیم .. چقدر قشنگه اشکای لایه اون تشکر .. چقدر قشنگه حرفای خالص اون لحظات که فقط و فقط واسه خودت گفته می شه .. خدایا ازت ممنونم .. از ته دلم .. به...
-
33
1390/10/15 21:28
" صدا کن مرا ، صدای تو خوب است " میگن باید تو بخوای .. پس تورو خدا بخواه .. بخواه که اتفاق بیفته .. تو که می دونی من چقدر به این معجزه نیاز دارم .. تو که می دونی من باید منجی باشم .. تو که می دونی من حتی اگه ناامید هم باشم، امید اونا هستم .. پس بخواه خدا .. بخواه که بشه .. من گناهکار .. من رو سیاه .. من بنده...
-
32
1390/10/05 23:24
... نُت هات بر باد وُ خواسته هام ، همه ، تک بالرین های آواره ی فضا ــ زمان . تکیه زده ام . تکیه زده ام ، به ماندگاری سین های همیشگی تا ببرندم هم پیالگی لبخند . زره پوش سکوت وُ هم خوابگی ِ هر چیزی که توش نجابت نباشد وُ سادگی دخترانه وُ مُشت مُشت آب دروغ ، گریستمت ، حالا . حضورم پیدا نیست وُ بوسه هامم ، حتی ، هیچ . غروب...
-
31
1390/08/28 12:14
* ع ص ب ی م / ش د ی د * می خوام بنویسم / بدون فکر / بدون اینکه که بدونم حتی چی می خوام بگم / فقط می خوام خالی شم / از این حسی که الان هست و نباید باشه / باید خالی شم / باید خالی شم / دیروز مزخرف بود / دیشب مزخرف بود / الان مزخرفه / همه ی اینا هم، تقصیر تواه / تقصیر تو / و شاید هم، تقصیر خودم / آره / تقصیر خودم / من تو...
-
30
1390/08/26 21:43
" یه روزایی حس می کنم پشت من / همه شهر می گرده دنبال تو " یه حس دوگانه دارم که اصلا دوسش ندارم ! همیشه همین طور بوده .. حالم خوش نیست .. از اون همه حس قشنگ ، الان ، فقط یه دل آشوبه ی نازک مونده و یه .. .. .. .. . * تازه دلیل اون همه دل آشوبه ی صبح رو فهمیدم .. قربوبت بشم که بعد این همه خوشحالی ، چیزی جز درد...
-
29
1390/08/16 18:33
بانو .. ! باران می بارد .. هوا مه گرفته و من ، انار به دست ، دعا می خوانم . برای باران ، برای ابر ، برای گل . آخ ، اگر بدانی چقدر این روزها ، دلم هوای خانه و بوی نان سنگگک تازه دارد . آخ ، اگر بدانی چقدر دلم لک زده برای آرامش صبح های پیشتر خانه و نوای زنی که هیچ نمی شناختمش . بانو .. ! برایم دعا کن ، دعایی از جنس خوشی...
-
28
1390/08/11 14:26
.. بانو .. ! گاهی این سکوت امشب ، واضح تر از گریه شنیده می شود .. باید بدانی .. باید بدانی همه ی آواها ، لرزش چشمان توند که می نگارند ، مرا .. تو را .. و همه ی آنهایی را که اشکی برای دیده شدن دارند .. .. بانو .. می دانی که .. قصه ی این شبهای من .. قصه ی لور است و باد پاییزی مداوم .. و من - تنها - از پنجره ی شب به هجوم...
-
27
1390/07/18 11:12
چه راه هایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست خلاصم کن از عشق هایی که گاهی هست و گاهی نیست * مهربونترین خدا.. کاش می شد الانم ، مثل اون وقتایی که یه عزیزی رو از ته دلت می بوسی ، ببوسمت و واسه همه ی سوپرایزای قشنگ و باحالت از ته ، ته ، ته دلم بگم مرسی ی ی ی ی ی . آخه تو که انسان نیستی که بدونی چه حس فوق العاده ای داره...
-
26
1390/07/15 13:02
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 آخرین عقربه ، روی ساعت امروز ، تایم اوت من و توست .. اگر نیایم .. اگر دلم هوایت نکند .. اگر تهی نشوم .. من می مانم و مشتی راه نرفته بی تو ، که حتی ، شیطان جرات عبور ندارد . می ایستم ، گوش می کنم و اذان باد را نمی شنوم .. دیگر نه گلدسته ای هست .....
-
25
1390/07/08 11:21
خسته ام ولی خوبم . هنوزم امید دارم . هنوزم ته دلم یه کور سویی روشنه که بالاخره .. یه روزی .. یه جایی .. همه خوشیای دنیا مال من می شه . انگار این روزا با تمامی نفس گیریشون ، ایمانم رو به خدا بیشتر می کنن . حضور خدا رو حس می کنم . پای همه مصیبتایی که برای به هم ریختن یه آدم کافیه . اما من دلم قرصه . دلم قرصه که خدا...
-
24
1390/04/15 15:13
عیبی نداره .. تحمل کن .. تحمل کن .. می گذره .. می گذره .. مگه می تونه نگذره .. باید که بگذره .. اینا همه جزیی از زندگیه .. صبور باش هدا .. صبور باش .. تو پاکی .. تو بی مثلی .. تو قلبت بزرگه .. تو دلت دریاست .. تو دلت دریاست .. تو دلت دریاست هدا .. دلت دریاست .. دلت دریاست .. دلت دریاست .. الله مع الصابرین .. صبر داشته...
-
23
1390/02/29 21:15
بانو .. ! باید بروم .. باید بروم .. تا ثابت کنم هستم .. کجایش را ، خودم هم نمی دانم .. اما .. می دانم که باید رفت .. تنها راه همین است .. راهی جز این نمی ماند .. دلم گرفته .. خیلی .. نوسان این روزهای ناخوش .. کم کم دارد از پا درم می آورد .. گاهی آنقدر تحمل می کنی که دیگر کاسه ی صبرت سر ریز می شود و همه چیز برایت می...
-
22
1390/02/27 01:06
بر عبث می پایم ، که به در کس آید .. در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند ..
-
21
1390/02/26 10:33
حرفهای ما هنوز ناتمام تا نگاه می کنی وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی پیش ازآنکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر می شود
-
20
1390/02/25 11:32
بانو .. ! کاش می شد همه این روزها را بی هیچ آیینی .. بی هیچ فلسفه ای .. خط خطی کرد و دوباره نوشت .. - از سر خط - - از نو - - تازه - - آرام و شاد - بی هیچ باید و نباید .. بی هیچ امروز و فردایی .. بانو .. ! رهایی می خواهم . رهایی ای که پشتش هیچ دغدغه ای نیست .. زلال و شفاف است .. بی آنکه بخواهی خودت نباشی .. بی آنکه...
-
19
1390/02/25 00:36
دشوار است '' ری را '' هر چه بیشتر به رهایی بیندیشی گهواره ی جهان کوچکتر از آن می شود ! راه ِ گریزی نیست تنها دلواپس ِ غریزه ی لبخندم ، سادگی را من از همین غرایز ِ عادی آموخته ام.
-
18
1390/02/24 15:32
تو ای خود صدا صدا بزن مرا ببین ، دل مرا بزن به دریا من که بریده از منم در عطش رسیدنم پرم از یه حس خوب .. آروم آرومم .. دلم قرصه .. پلک هام نمی پره .. همیشه همین جوره .. تو که به خوابم می آی .. دلتنگیام تموم می شه .. همه چی قشنگ و رنگیه .. همه چی شاد و زنده ست .. امید هست .. عشق هست .. آرزو هست .. لحظه لحظه اش نابه .....
-
17
1388/10/28 19:46
کی می دونه این حسرتا ، چه کرده با دنیای ما .. ؟!
-
16
1388/09/16 14:49
تو ، بانوی ترانه هامی اما .. مثل شکستن من بی صدایی .
-
15
1388/09/15 23:11
دلم معجزه می خواد ..
-
14
1388/09/11 13:59
آمده ام که بمانم ، پناهم ده . * مرا پناه دهید ای زنان ساده ی خوشبخت .. !
-
13
1387/08/12 15:07
آزاد شدم ..
-
12
1387/04/17 12:07
نگاه کن .. تمام هستی ام خراب می شود .. شراره ای مرا به کام می کشد .. مرا به اوج می برد .. مرا به دام می کشد ..
-
11
1387/04/07 13:22
نفس هات که سنگین می شه .. حس می کنی همه ی دنیا روی سینه هات سنگینی می کنه و به خِس خِس می افتی .. اون وقت ه که می فهمی حتی خدا هم نمی تونه کمکت کنه .. انگار باید اونقدر درد بکشی تا پاک ِ پاک بشی وُ .. .. .
-
10
1387/04/01 23:07
روزها رفتند وُ من دیگر خود ، نمی دانم کدامینم .. آن من سر سخت مغرورم یا من مغلوب دیرینم ! * تن من پاره ای از آن تن توست .. و قشنگ ترین شبای پر ستاره شب توست ..
-
9
1387/03/25 15:31
اتفاقات عجیبی داره می افته .. !