قاچ هایی از زندگی

'' برای توانستن - باید - همه با هم آواز بخوانیم ''

قاچ هایی از زندگی

'' برای توانستن - باید - همه با هم آواز بخوانیم ''

23

بانو .. !

باید بروم .. باید بروم .. تا ثابت کنم هستم .. کجایش را ، خودم هم نمی دانم .. اما .. می دانم که باید رفت .. تنها راه همین است .. راهی جز این نمی ماند .. دلم گرفته .. خیلی .. نوسان این روزهای ناخوش .. کم کم دارد از پا درم می آورد .. گاهی آنقدر تحمل می کنی که دیگر کاسه ی صبرت سر ریز می شود و همه چیز برایت می میرد .. می خندی .. می بالی .. می شکفی اما نه حسی .. نه هیجان از ته دلی .. نه شادی مضاعفی ..


بانو .. !

کاش تو اینجا بودی .. میان این همه حس من .. گوش می سپردی به من و گلایه هام .. و لای تمام این گوش کردن ها .. نوازشی نرم سر و پایم را فرا می گرفت .. بی دلیل .. خوش می شدم .. بی آنکه درنگ کنم .. بی آنکه چرتکه ای بی اندازم .. بی آنکه مرا تمنای وصالی باشد ، با تو ، بانو ..


راستی بانو .. !

دیشب .. ستاره ام خاموش شد .. خاموش شد که نه .. خاموشش کردم .. به میل و اجبار خود .. و تا خود صبح عزای خاموشی اش را گرفتم .. تنهایی .. آری بانو .. آری .. مرا چه به ستاره .. مرا چه با ماه .. مرا چه به این غلط های زیادی .. نقره داغ کردم، خودم را .. شاید اینگونه بهتر باشد .. اصلا ، شاید زندگی همین باشد  .. تاریک .. بی فروغ و حتی بی ستاره ..


بانو  جان .. !

به دادم برس .. کمکم کن .. حالم هیچ خوش نیست .. کمکم کن بتوانم .. سست نشوم .. از پای ننشینم .. می دانم می توانم .. می دانم می توانی .. می دانم می توانیم .. باید بروم .. باید بروم ، همه نزدیکی های دور .. همین نزدیکی هایی که تنها خدا می داند .. روی حصار آرامش پرسه بزنم و مو شانه کنم .. مرا چه به ماندن در این حوالی گریه .. مرا چه به قلم و دوات و دل .. مرا چه به اینجا نشستن ..


بدورد بانویم .. !

بدرود ..


22

بر عبث می پایم ،

        که به در کس آید ..

                   در و دیوار به هم ریخته شان

                                          بر سرم می شکند ..

21

حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش ازآنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود

20

بانو .. !
کاش می شد
همه این روزها را
بی هیچ آیینی ..
بی هیچ فلسفه ای ..
خط خطی کرد و
دوباره نوشت ..
- از سر خط -
- از نو -
- تازه -
- آرام و شاد -
بی هیچ باید و نباید ..
بی هیچ امروز و فردایی ..

بانو .. !
رهایی می خواهم .
رهایی ای که پشتش
هیچ دغدغه ای نیست ..
زلال و شفاف است ..
بی آنکه بخواهی خودت نباشی ..
بی آنکه بخواهی
با نقاب لای زندگی بچرخی و
چیزی شوی که هیچگاه نبوده ای ..

بانو .. !
این منم ،
همان من همیشگی
- بی هیچ حرف پس و پیش -
- بی هیچ آری و نه -
- با همان حیای ذاتی -
- با همان سادگی مطلق -
یارییم کن ..
یارییم کن برای نسیان ..
نسیان آنچه نیست ،
اما باید باشد ..
نسیان همه ی این روزها ..
همه این خود نبودن ها ..
که راهی جز نقاب ،
برایت باقی نمی گذارد .

بانو .. !
پروانه ام کن ،
- اما نه -
پروانه های امروزی ..
می خواهم آنی باشم که
پیله ی  کودکی کرم بودنش را
از یاد نبرده باشد .

بانو .. !
آه ای بانوم .. !
انگار هر چه بگویم ..
هر چه بنویسم و بخوانم ..
- باز هم -
حنجره ای می ماند برای فریاد .
آری ..
انگار همیشه می ماند ..
همیشه می ماند ..

* سمبلی شده ای برام .. پاک و به یاد ماندنی .. می خوانمت .. به نام .. همیشه .. همه جا و هر روز ، بانوم .. !

19

دشوار است '' ری را ''
هر چه بیشتر به رهایی بیندیشی
گهواره ی جهان کوچکتر از آن می شود !
راه ِ گریزی نیست
تنها دلواپس ِ غریزه ی لبخندم ،
سادگی را
من از همین غرایز ِ عادی آموخته ام.

18

 

تو ای خود صدا  

صدا بزن مرا 

ببین ،  

دل مرا بزن به دریا 

من که بریده از منم  

در عطش رسیدنم    

 

پرم از یه حس خوب .. آروم آرومم .. دلم قرصه .. پلک هام نمی پره .. همیشه همین جوره .. تو که به خوابم می آی  .. دلتنگیام تموم می شه .. همه چی قشنگ و رنگیه .. همه چی شاد و زنده ست .. امید هست .. عشق هست .. آرزو هست .. لحظه لحظه اش نابه .. آخه تو چقدر پاکی .. چقدر بزرگواری .. چقدر معصوم و مظلومی  .. حق دارم .. آره .. حق دارم همیشه منتظر ِ لحظه ای دیدنت باشم .. حق دارم که دلم از اسمت بلرزه .. حق دارم گره ی شفاعتم رو فقط به دست های تو بسپارم .. آره .. حق دارم  .. می دونم که خودتم بهتر از من می دونی که .. 

 

* یه بغض شادی دارم .. بغضی که تعریف پذیر نیست .. بغضی که پر از حس خوبه .. آقا جون بهترینم .. آقا جون از همه عزیزترم .. مرسی که با همه ی گناهام ، میایین پیشم .. میایین و یه تلنگر که تنها نیستم .. یه تلنگر که میگه .. شما قشنگترین محافظ منین .. یه محافظ زیبا و دست نیافتنی .. یا امام حسین غریب و دوست داشتنی .. خیلی دوستت دارم .. خیلی .. خیلی .. خیلی .. اونقدر که خودمم نمی دونم .. با تو بودن بهم اعتماد به نفس می ده .. بهم عشق می ده .. پس دعا می کنم همیشه باشی باهام .. همیشه ی همیشه .. 

 

* دختر کوچولوی سه ساله قشنگ سیاه پوش -یه مامان یا عمه ی سیاه پوش - یه بوم - یه نقاشی- قسم بر بدن- کف دستام - طرح حنایی - شمایل زییای جلوی پرچم شما- من به آرزوم رسیدم ..  من به آرزوم رسیدم ..( یادم نمیره ، هیچ وقت )