* ع ص ب ی م / ش د ی د *
می خوام بنویسم / بدون فکر / بدون اینکه که بدونم حتی چی می خوام بگم / فقط می خوام خالی شم / از این حسی که الان هست و نباید باشه / باید خالی شم / باید خالی شم / دیروز مزخرف بود / دیشب مزخرف بود / الان مزخرفه / همه ی اینا هم، تقصیر تواه / تقصیر تو / و شاید هم، تقصیر خودم / آره / تقصیر خودم / من تو رو بزرگ کردم / من از تو بت ساختم / والا تو یه آدمی مثل من / معمولی و خیلی خودخواه / تقصیر من بود / تقصیر من بود که فراموش کردم تو آدمی نه فرشته / تقصیر من بود که حق اشتباه کردنو از تو گرفتم / مگه تو خدا بودی که گل بی عیب باشی / نه / نه / نه / تو بنده ی خدا بودی که من به اشتباه، تو رو مثل خدا می دونستم / نه اینکه تو خدا باشی، نه / خدا بودن تو یعنی زیادی بزرگ کردنت / می بینی / هنوزم نگرانم / نگران فکری که با خوندن این جمله توی ذهن مخاطب از من به وجود می آد / مثل نگرانی اون شب / و هزاران شب دیگه ای که به همه حق دادم جز خودم / الانم / اگه خواستم بنویسم / اگه باید می نوشتم / فقط واسه آروم شدن خودم بود / من باید فراموش کنم / باید فراموش کنم / باید / باید / باید / این پیراهن خیلی بزرگتر از قواره ی منه / باید / باید / باید بگذرم / به هر قیمتی / به هر حالی / اینجا جای موندن نیست / اگه بود، تو اینجا نبودی / تو این شکلی نبودی / من این شکلی نبودم / و چقدر سخته این عبور / انگار داری جا می مونی / کجا و چه جورشو خودتم نمی دونی / می دونم / می دونم / حالم خوش نیست / حالم، اصلا خوش نیست / همیشه همین طوره / واسه چیزی آزمایش می شی که اون چیز به جونت بسته شده / درست و غلطشو کار ندارم / سختیشو میگم / بفهم خدا / بفهم / بفهم چی میگم / همه ی قانوناتو داری می شکنی که چی / که مثلا من گناهکارم / که مثلا من پیش تو روسیاهم / نمیشه که / نمیشه که اینجوری / درسته من اونی نیستم که می خوای اما تو همونی هستی که من می خوام / من باید اشتباه کنم / اما قرار نیست تو نبخشی / قرار نیست تو چشاتو ببندی و بشی مثه همه / قرار نیست دیگه / هست ؟!!!!! / اگه هست بگو من تکلیفمو بدونم / وقت شادی و مشکلات برم سراغ یکی دیگه / اگه هم نیست که خداااااااااااااااااااااااااا / رسم خداییتو به جا بیار / حتی اگه من رسم بندگیتو به جا نیارم / حرف خودته / قول خودته / پاش واستا / مگه نمی گی از رگ گردن بهم نزدیکتری / مگه نمیگی عاشق بنده ات هستی / من بنده / من بنده / من بنده / پس کجاست اون عشقی که من نمی بینمش / من بنده ام / من خدا نیستم / من هدا هستم / من مصلحت و صبر کردن و حال احسن نمی فهمم / با من به اندازه شعور خودم حرف بزن / به من چیزی از جنس خودم نشون بده خدا / یعنی که چی خدا / یعنی که چی / یعنی که چی /
بانو .. !
باران می بارد ..
هوا مه گرفته و من ،
انار به دست ، دعا می خوانم .
برای باران ،
برای ابر ،
برای گل .
آخ ، اگر بدانی
چقدر این روزها ،
دلم هوای خانه و
بوی نان سنگگک تازه دارد .
آخ ، اگر بدانی
چقدر دلم لک زده برای
آرامش صبح های پیشتر خانه و
نوای زنی که هیچ نمی شناختمش .
بانو .. !
برایم دعا کن ،
دعایی از جنس خوشی .
دعایی که به سامانم رساند .
آخر ،
دعای تو گیراست .
خدا دعای تو را ،
روی دیده می گذارد و
می بوسد .
دعای تو ،
دعای من نیست ..
دعای آدم های پاک است که
مادر می گوید همیشه اداست .
کاش بدانی ،
شفیع روسیاهی شدن ،
عجیب برکت دارد و می چسبد .
مثل حسین و علی ،
مثل مهدی .
بانو .. !
دستم به دامنت ،
دستم به دامنت ،
دستم به دامنت ،
امیدم را ناامید مکن ..
امیدم را ناامید مکن ..
امیدم را ناامید مکن ..
..
بانو .. !
گاهی این سکوت امشب ،
واضح تر از گریه شنیده می شود ..
باید بدانی ..
باید بدانی همه ی آواها ،
لرزش چشمان توند که می نگارند ،
مرا ..
تو را ..
و همه ی آنهایی را که
اشکی برای دیده شدن دارند ..
..
بانو ..
می دانی که ..
قصه ی این شبهای من ..
قصه ی لور است و باد پاییزی مداوم ..
و من - تنها -
از پنجره ی شب
به هجوم نور می نگرم
و در دل می خوانم
" دستم باران .. .. زبانم باران .. .. نگاهم باران "
و می خندم به کلاغ
که دلش سفیدی کبگ می خواست و
برف فراوان .
..
بانو ..
اعتیادم به سکوت
دارد عجیب بالا می گیرد ..
انگاری ،
نشئگی این زهر آرامش بخش،
به حنجره ام ساخته است ..
آرام شده ام ..
آرام تر از همیشه ..
اما
تو
بهتر
می شناسی
تار
و
پود
مرا
و می دانی
سکوتم
یعنی
مرگ
.
.
.
.
بانو ..
مرا دریاب ..
هوای کهنه ی این حوالی
نفسم را می بندد و
وزش دروغ ،
ریشه ام را می خشکاند .
..
مبادا رهایم کنی
بانو .. !
من به این چشمان روشن و
برقه ی تیره ،
برای بستن دخیل محتاجم ..