...
نُت هات بر باد وُ
خواسته هام ، همه ،
تک بالرین های آواره ی فضا ــ زمان .
تکیه زده ام .
تکیه زده ام ،
به ماندگاری سین های همیشگی تا
ببرندم هم پیالگی لبخند .
زره پوش سکوت وُ
هم خوابگی ِ هر چیزی که
توش نجابت نباشد وُ سادگی دخترانه وُ
مُشت مُشت آب دروغ ،
گریستمت ، حالا .
حضورم پیدا نیست وُ
بوسه هامم ، حتی ، هیچ .
غروب انگشت کشیده روی لب هام ،
انگاری لطیف .
زمزمه کرده بودم ،
توی گوشت پروانه وار ، روزی .
" بگردان با نگام ، شانه هات را "
ــ تنها یک دور ــ
به خاطر دلم وُ اکنون ،
مانده ایم من وُ
کمری خمیده از تعظیم و
غربت پایان نمایشی بی تماشاچی .