بانو .. !
باران می بارد ..
هوا مه گرفته و من ،
انار به دست ، دعا می خوانم .
برای باران ،
برای ابر ،
برای گل .
آخ ، اگر بدانی
چقدر این روزها ،
دلم هوای خانه و
بوی نان سنگگک تازه دارد .
آخ ، اگر بدانی
چقدر دلم لک زده برای
آرامش صبح های پیشتر خانه و
نوای زنی که هیچ نمی شناختمش .
بانو .. !
برایم دعا کن ،
دعایی از جنس خوشی .
دعایی که به سامانم رساند .
آخر ،
دعای تو گیراست .
خدا دعای تو را ،
روی دیده می گذارد و
می بوسد .
دعای تو ،
دعای من نیست ..
دعای آدم های پاک است که
مادر می گوید همیشه اداست .
کاش بدانی ،
شفیع روسیاهی شدن ،
عجیب برکت دارد و می چسبد .
مثل حسین و علی ،
مثل مهدی .
بانو .. !
دستم به دامنت ،
دستم به دامنت ،
دستم به دامنت ،
امیدم را ناامید مکن ..
امیدم را ناامید مکن ..
امیدم را ناامید مکن ..