قاچ هایی از زندگی

'' برای توانستن - باید - همه با هم آواز بخوانیم ''

قاچ هایی از زندگی

'' برای توانستن - باید - همه با هم آواز بخوانیم ''

29

بانو .. !

باران می بارد ..

هوا مه گرفته و من ،

انار به دست ، دعا می خوانم .

برای باران ،

برای ابر ،

برای گل .

آخ ، اگر بدانی

چقدر این روزها ،

دلم هوای خانه و

بوی نان سنگگک تازه دارد .

آخ ، اگر بدانی

چقدر دلم لک زده برای

آرامش صبح های پیشتر خانه و

نوای زنی که هیچ نمی شناختمش .


بانو .. !

برایم دعا کن ،

دعایی از جنس خوشی .

دعایی که به سامانم رساند .

آخر ،

دعای تو گیراست .

خدا دعای تو را ،

روی دیده می گذارد و

می بوسد .

دعای تو ،

دعای من نیست ..

دعای آدم های پاک است که

مادر می گوید همیشه اداست .

کاش بدانی ،

شفیع روسیاهی شدن ،

عجیب برکت دارد و می چسبد .

مثل حسین و علی ،

مثل مهدی .


بانو .. !

دستم به دامنت ،

دستم به دامنت ،

دستم به دامنت ،

امیدم را ناامید مکن ..

امیدم را ناامید مکن ..

امیدم را ناامید مکن ..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد