خسته ام ولی خوبم . هنوزم امید دارم . هنوزم ته دلم یه کور سویی روشنه که
بالاخره .. یه روزی .. یه جایی .. همه خوشیای دنیا مال من می شه . انگار
این روزا با تمامی نفس گیریشون ، ایمانم رو به خدا بیشتر می کنن . حضور خدا
رو حس می کنم . پای همه مصیبتایی که برای به هم ریختن یه آدم کافیه . اما
من دلم قرصه . دلم قرصه که خدا همراهمه . توی همه ی لحظه هام . همه ی نفس
هام . نمی دونم خواب می دیدم یا بازم بهم الهام می شد که تنها راه نجاتم
صلواته .. صلوات فرستادم . وسط خیابون . لای ماشینا . به هیچی فکر نکردم .
آروم شدم . فقط گفتم " ما به کسی بدی نکردیم ، واسه کسی بد نخواستیم "
. این شبا خوابای عجیب و غریب زیاد می بینم .. اما محکمم . باید باشم
. به خاطر پدر . به خاطر مادر . به خاطر وروجک و داداشی .. روحم خسته است
اما نمی ذارم بشکنم . نمی ذارم .
* میگه .. هر کاری با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نشه ، ناتموم می مونه .. پس منم به حرمت خدا و نعمت هاش سه بار بلندِ بلند می گم .. بسم الله الرحمن الرحیم .. بسم الله الرحمن الرحیم .. بسم الله الرحمن الرحیم .. الهی به امید تو .. !