قاچ هایی از زندگی

'' برای توانستن - باید - همه با هم آواز بخوانیم ''

قاچ هایی از زندگی

'' برای توانستن - باید - همه با هم آواز بخوانیم ''

38

* هیچ امیدی، دیگر برایم امید نیست .. باور کن .. باور کن .. دیگر دلم هیچ نمی خواهد ..

 

بانو .. !

صاعقه ام را دیدی ..

به یکباره آمد ..

بهم ریخت و من ماندم و

یک دنیای خراب و

یک مشت ایمان بدرد نخور و

امیدی که دیگر

امید نیست ..

کاش نیامده بود ..

کاش دیده بود ..

من و او ..

تنها..

برای جرعه ای هوا ..

به التماس افتاده بودیم ..

همه چیز درهم ریخت بانو ..

همه ی آن چیزی که

فکر می کردیم می شود که بشود

و نشد ..

و چقدر تلخ است

این نشدن های ناگهانی بانو ..

آدم را از پا در می آورد و

می نشیند گوشه ای ..

بانو ..

بگذار حالم بهم بخورد ..

بگذار حالم از این امیدهای واهی ..

از این سقوط های لبخند الکی دار ..

از این همه سادگی بی جیره مواجب ..

از این همه ایمانی که هیچ جا گاهی به درد نمی خورد ..

بدجوری بهم بخورد ..

 

37

* می نویسم تا فراموش کنم، لکن می دانم این داغ فراموش ناشدنی ست *


هیچ وقت معنای اولاد صالح را درک نکرده بودم .. هیچ وقت این واژه واسم تا این حد ملوس نبود که بخوام خودم هم از ته دل بخوامش .. اما الان می دونم اگه اون کاری که تو با مامان و بابات می کنی، اولادم با من میکرد، دلم اونقدر می شکست که دلم نمی خواست حتی زنده باشم .. وای بر تو .. وای بر تو که پدر مریض و مادر بی توانت رو اینجوری می رنجونی و شکنجه می دی .. توی بی انصاف حتی یادت نمی یاد که بابات به خاطر راحتی تو، جوونیشو  ذره ذره داد و الان زمینگیر شده ..لعنت به تو که این همه خودخواهی .. این همه بی درکی .. این همه قدرنشناسی .. گریه ی مادرت ننگ تو باشه .. شکستن حرف تو گلوی پدرت ننگ تو باشه .. خدا لعنتت کنه .. خدا لعنتت کنه .. خدا لعنتت کنه .. حیف که دستم خالیه .. حیف که الان هیچم .. حیف که من واسه نجاتشون کوچیکم .. می دونم حتی لیاقت درد و دل کردن با خدا رو هم ندارم .. می دونم کسی که تارک الصلاة شده، دیگه حتی لیاقت سجاده و مهر هم نداره .. روسیاهی مگه شاخ و دم می خواد .. همین که دلت واسه یه لحظه با خدا بودن له له بزنه، می شی بی لیاقت .. می شی بی حرمت .. می شی هیچی .. الانم هر چقدر اینجا زجه بزنی و خدا خدا کنی می دونی لایق نیستی .. تو فقط مگس دور شیرینی هستی که وقتای نا امیدی یادت به خدا می افته و میشه آدم خوبه .. همین که کارت راه افتاد دیگه نه خدایی می شناسی نه امام حسینی که با این همه عظمتش به خواب توی بی لیاقت میاد و گوله گوله واسش اشک می ریزی ..


* دلم می خوادت .. با اینکه همه ی چیزای بالا رو نوشتم .. با اینکه می دونم یه بنده ی ناشکر و بی لیاقتم .. اما دلم می خواد باهات حرف بزنم .. دلم می خواد ازت کمک بگیرم .. دلم می خواد التماست کنم .. واسه ی همه اون چیزایی که امروز اتفاق افتاد و من هیچ کاری نمی تونم بکنم .. دلم می خواد التماست کنم واسه روزیی که دست تواه و من توی زیاد کردنش نقشی ندارم .. دلم می خواد التماست کنم .. به خاطر تک تک حرفای رکیکی که زد و دل اونا رو شکست .. می خوام بهت التماس کنم که راهی جلو پام بذاری واسه کمک بهشون .. من تنهام خدا .. من واسه این همه کار کوچیکم .. دستم کوتاهه .. تو را به عصمت زهرا کمکم کن ..


* امام حسینم .. قربونت بزرگیت بشم که کوچیکی منو ندیده می گیری و میای به خوابم و من باز همون آدم بی شرم و تارک الصلاة همیشگی هستم .. یادته تو خواب برگشتی .. یادته به خاطر من برگشتی .. یادته .. از بچه گی عاشقت بودم .. از روضه های خونه ی مامان جونم .. از عاشورا تاسوعای دم کوچشون .. واسم خاص بودی .. واسم معجزه گر بودی .. دوستت داشتم .. حالا بزرگ شدم .. اما بازم دوستت دارم .. عاشقانه .. می دونم حرمت شکنم .. می دونم بی حیا و بی شرمم ولی تو همیشه خوب بودی .. همیشه مهربون بودی .. امام حسینم .. دلم گرفته .. واسه کوتاهی دستم .. این همه زحمتمو کشیدن .. این همه جوونیشونو پام ریختن اما من الان شرمندشونم .. شرمندشونم که نمی تونم بزنم توی دهنش و یادش بیارم اونا پدر مادرشن .. نمی تونم بزنم توی دهنش که از گل نازکتر نباید به اونا بگه .. نمی تونم بزنم توی دهنش که اگر کسی شدی، اسم اونا پشتت بوده .. نمی تونم بزنم توی دهنش که موی سفید اینا به خاطر خنده ی راحت امروز تواه .. اگه بابات زمین گیره .. اگه مادرت ناتوانه .. به خاطر به بار نشستن تواه .. بی شرم .. خدا لعنتت کنه . خدا لعنتت کنه که حرمت سرت نمی شه .. حالا این وسط من موندیم و یک چشم کله خونی و یه سر در حال انفجار .. خدا لعنتت کنه خودخواه .. امام حسینم .. کمکم کن .. دستم به دامنت .. می دونم که تنها تو می تونی کمکم کنی .. باید کار کنم .. باید نون آور شم .. باید نجاتشون بدم .. کمکم کن .. کسی رو ندارم .. نه ضامن دارم .. نه نامه عمل دارم .. نه سابقه دارم .. نه پارتی دارم .. فقط تو می تونی .. ضامنم شو .. نه به خاطر خودم، به خاطر اشک امروز مادرم .. به خاطر سکوت امروز پدرم که از صدتا حرف بدتر بود .. کمکم کن .. من مرهم جز تو نمی شناسم .. تو بزرگی .. تو سروری .. تو ته تغاری خدایی .. دستم به دامنت آقا جون .. تو رو به حرمت این لحظه ها دست گداییمو رد نکن .. من محتاجم .. محتاج بی کس آقا..

36

همیشه بی بی می گفت .. تا قسمتت چه بوو ننه .. و من الان می دونم قسمت چیزیه خارج از دسترس ما که فقط و فقط خدا می دونه و خودش برات رقم می زنه .. آره قسمت .. قسمتی که باعث شد من اولین و آخرین بله ی زندگیمو به تو بدم .. چقدر استرس داشتم .. چقدر می ترسیدم .. اما آخر همه ی این ترس ها و استرس ها، چیزی بود که بهم می گفت ایمان و پاکی تو به همه چیز می ارزه .. این روزا .. بین همه ی دغدغه هایی که هر دومون داریم، اتفاقای قشنگی هست که دلمونو گرم می کنه .. گاهی خوشبختی -فقط- یک ک/ا/ر/ت/ش/ا/ر/ژ ا/ی/ر/ا/ن/س/ل سادست که بعد از کار تو با عشق به من داده می شه .. اگه بدونی چقدر خدا رو شکر می کنم وقتی بهم میگی باید پولت حلال باشه و نمی زاری من تو کارات کمکت کنم .. تازه دارم معنای خیریتی که همیشه خاله بهم می گفت رو می فههم و چقدر این خیریت واسم لذت بخشه .. همیشه از خدا می خواستم کسی قسمتم شه که قبل از اینکه به بنده مقید باشه، به خودش تقید داشته باشه .. چقدر خوشحالم که تو نماز اول وقت رو به همه چیز ترجیح می دی و این یعنی خدا حرفامو شنیده و بهترین حالت و برام رقم زده .. خوشحالم .. از ته دل .. واسه داشتن تو .. واسه اینکه همه ی دنیای تو منم .. واسه همه لحظات قشنگمون که گاهی توش قهر و اخمه .. مرسی عزیزم .. مرسی از تلاشت .. مرسی از بی خوابیات .. مرسی از خوبی و پاکیت .. مرسی از همه وقتایی که اول من بودم بعد تو .. مرسی از محبت بدون دلیلت عزیزم ..

* خدا جونم .. می دونم هر چی بگم شکر تو رو به جا نمی یارم .. می دونم هر چی بگم ذره ای از بزرگی تو نیست و من فقط ذره ای ناچیزم .. آیندمو با اسم تو شروع کردم .. همه چیز با تو شروع شد .. با کمک تو .. با توکل و توسل به تو .. میگن هر کی به تو توکل کنه مغلوب نمی شه و هر کی به تو توسل پیدا کرد شکست نمی خوره .. و من به همین جمله دخیل بستم .. که تو لحظه لحظه زندگیم پشتم باشی و تنهام نذاری .. دعای همه نشون می ده، تو پشت ما دو تا جوون کوچیک قایم شدی و دستمونو گرفتی .. پس همیشه باهامون باش و بهترین چیزا رو نشونمون بده .. خدایا .. به تو اعتماد کردم که بله رو گفتم .. تو به من جرئت دادی که به ایمان همسرم اعتماد کنم .. پس بازم بهم جرئت بده که بتونم در مقابل سختیای زندگی پشتیبان خوبی واسش باشم .. بهم جرئت و اعتماد و اطمینان بده .. دستامو از دستت جدا نکن که من بی تو هیچم خدا ..

** بی بی عزیزم .. چقدر جات خالیه که خوشبختیم رو ببینی .. چقدر جات خالی که بابا رو ببینی .. چقدر این روزا دلم هواتو می کنه .. مخصوصا وقتی مظلومیت بابا رو می بینم .. وقتی دلم از سادگیش آتیش می گیره .. تو که می دونی .. تو که می دونی .. من خواستم با کسی ازدواج کنم که حامی بابا و مامان هم باشه .. بی بی .. امروز وقتی بابا رفت بیرون، دیدم .. دیدم که .. دیدم که .. چقدر خمیده شده .. چقدر شکسته .. آخ بی بی .. اگه بدونی تو دلم چه غوغاییه .. از این که باید منم برم و تنها میشن .. غصه بابا بیشتر از همه داغونم می کنه .. شاید همینه که توی همه خوشحالیام ، یه غمی ته دلمه .. یه غمی که فقط سر نماز غفلیه شکسته می شه و به هق هق تبدیل می شه .. بی بی .. هوای بابا رو داشته باش .. می دونم تو یتیم نواز بودی و خدا دوستت داشته .. می دونم تو خیلی درد کشیدی .. پس به بابا کمک کن .. به بابای ساده و دل پاک من کمک کن .. می دونم همیشه عاشق بابا بودی و هستی .. می دونم ته تغاریت بوده و هست .. شفاشو از خدا بگیر .. از خدا بخواه که در روزی و رحمتشو به روش باز کنه .. اون بابامه .. می فهمی که بابام .. بابا یعنی نفس .. پس نذار نفسم قطع شه .. این روزا فقط به خودم میگم حضرت سکینه چه طاقتی داشت که .. چه دلی داشت که ..

*** خداوندا به حرمت همه ی اتفاقای قشنگ دنیا، دل همه رو شاد و خوش و خوشبخت کن و به همه جوونا قسمت احسن بده که فقط تو می تونی بهترین آینده رو بهشون هدیه کنی .. الهی آمین ..

35

نمیشه .. نمیشه .. نمیشه .. هر چی بیشتر تلاش کنم، کمتر نتیجه می گیرم .. قلمم خشک شده .. خشک که نه، شکسته .. از بیخ و بن هم شکسته .. دنبال مقصر نمی گردم .. این که نمی تونم حرف دلم رو بنویسم نه تقصیر تواه، نه تقصیر خودم .. نمی تونم شعر بگم .. شاید چون حسم قوی نیست .. شاید چون دلم واسه شعر گفتن رضا نیست .. شاید چون خودم سردم .. نمی دونم ..


بانو .. !

دیدی امروزم شد

مبادای تو .

باران نیامد ،

آسمان آبی نشد.

گدایی کردم

اشک را جای باران،

از تو که نه

از او که

- حتی -

او هم نبود .

بانو .. !

راه دریا را گم کرده ام .

در دل دریا خانه مکن،

گمت می کنم،

تنها می شوم و

ردیف شعرهام قهر می کنند.

تو که نباشی

همه چیز در هم است،

مثه موهام،

لای سمفونی باد که

راهی جز سرگردانی ندارند.

آری بانو .. !

دست هام از آرامش

کوتاه شده است.

مرحمتی کن،

دعای باران که نه

دعای خدا کن تا قرار گیرم. 

34

گفتی .. 

ببین دنیا چه خوبه ، 

چه زنده ست - حتی -  

رنگ غروبش ..  

 

سومین هفته کلاس همه امروز گذشت .. خدایا چقدر قشنگه وقتی ما رو به آرزومون می رسونی و از ته دل دوست داریم ازت تشکر کنیم .. چقدر قشنگه اشکای لایه اون تشکر .. چقدر قشنگه حرفای خالص اون لحظات که فقط و فقط واسه خودت گفته می شه .. خدایا ازت ممنونم .. از ته دلم .. به خاطر همه ی چیزایی که دادی و من ندیدم و ناشکری کردم .. به خاطر اون نمازایی که قضا شده و می شه و من بازم از این همه دوری از تو دلم نمی گیره .. به خاطر همه ی وقتایی که از همه ی دنیا نا امید شدم و به جای اعتماد به تو، به توانایی های نداشته خودم دلخوش شدم .. خدایا .. منو ببخش .. به خاطر همه ی خطاهام که فقط تو می بینی و آبروداری می کنی .. منو ببخش .. به خاطر اینکه اونقدر کوچیکم که احسان بوالدینم در اون حدی نیست که باید باشه .. منو ببخش .. به خاطر همه چی .. همه چی .. همه چی ..  

33

" صدا کن مرا ، صدای تو خوب است "


میگن باید تو بخوای .. پس تورو خدا بخواه .. بخواه که اتفاق بیفته .. تو که می دونی من چقدر به این معجزه نیاز دارم .. تو که می دونی من باید منجی باشم .. تو که می دونی من حتی اگه ناامید هم باشم، امید اونا هستم .. پس بخواه خدا .. بخواه که بشه .. من گناهکار .. من رو سیاه .. من بنده ی نافرمان تو .. من بنده بی حرمت تو .. تو به من نگاه نکن .. به اونا نگاه کن .. که تنها امیدشون منم .. که جز من کسی رو ندارن .. که جز من نجات دهنده ی دیگه ای ندارن .. تو رو به همین امشب قسم میدم .. همین امشبی که میگی همه ی ملائکتو می فرستی زمین و از بنده هات احوال گریه هاشونو می پرسی و بهشون جواب می دی .. تو رو به خودت ، به امام غریبت ، به حسین مظلومت قسمت می دم .. کمکم کن .. مثل همیشه .. من این روزا بیشتر از همیشه به این معجزه نیاز دارم .. تو که می دونی .. دیگه وقتی نیست .. سکانس آخره .. دستم به دامنت خدا .. اونا به من دل بستن .. به منی که حقارتم رو فقط تو می دونی .. اونا همه ی آینده شونو تووی من می بینن .. منی که توو یه لحظه ی بعد خودم هم موندم .. خدایا .. دستم رو بگیر .. بخواه که بشه .. بخواه .. من جز تو کسی رو ندارم بهش التماس کنم .. من جز تو پشت و پناهی ندارم .. من همه ی امیدم تویی .. ناامیدی از رحمت تو کفره .. پس بخواه .. بخواه تا بشه .. تو رو به خوبی و بزرگیت قسم، بخواه .. امام غریبت ضامن آهو شد .. می دونم از آهوی بی گناه کمترم اما .. تو هم .. به خاطر دل اونا .. به خاطر پاکی اونا .. ضامن من کمترین شو .. خواهش می کنم خدا .. خواهش می کنم ..*


* حالم خوش نیست .. هر کی هستی .. از هر جای دنیا .. اگه اومدی اینجا .. دیدی و خوندی .. فقط و فقط .. واسم دعا کن .. شاید از دعای شما ، منم اجابت بشم ..

32

...

نُت هات بر باد وُ
خواسته هام ، همه ،
تک بالرین های آواره ی فضا ــ زمان .
تکیه زده ام .
تکیه زده ام ،
به ماندگاری سین های همیشگی تا
ببرندم هم پیالگی لبخند .
زره پوش سکوت وُ
هم خوابگی ِ هر چیزی که
توش نجابت نباشد وُ سادگی دخترانه وُ
مُشت مُشت آب دروغ ،
گریستمت ، حالا .
حضورم پیدا نیست وُ
بوسه هامم ، حتی ، هیچ .
غروب انگشت کشیده روی لب هام ،
انگاری لطیف .
زمزمه کرده بودم ،
توی گوشت پروانه وار ، روزی .
" بگردان با نگام ، شانه هات را "
ــ تنها یک دور ــ
به خاطر دلم وُ اکنون ،
مانده ایم من وُ
کمری خمیده از تعظیم و
غربت پایان نمایشی بی تماشاچی .

31

* ع ص ب ی م / ش د ی د  *


می خوام بنویسم / بدون فکر / بدون اینکه که بدونم حتی چی می خوام بگم / فقط می خوام خالی شم / از این حسی که الان هست و نباید باشه / باید خالی شم / باید خالی شم / دیروز مزخرف بود / دیشب مزخرف بود / الان مزخرفه / همه ی اینا هم، تقصیر تواه / تقصیر تو / و شاید هم، تقصیر خودم / آره / تقصیر خودم / من تو رو بزرگ کردم / من از تو بت ساختم / والا تو یه آدمی مثل من / معمولی و خیلی خودخواه / تقصیر من بود / تقصیر من بود که فراموش کردم تو آدمی نه فرشته / تقصیر من بود که حق اشتباه کردنو از تو گرفتم / مگه تو خدا بودی که گل بی عیب باشی / نه / نه / نه / تو بنده ی خدا بودی که من به اشتباه، تو رو مثل خدا می دونستم / نه اینکه تو خدا باشی، نه / خدا بودن تو یعنی زیادی بزرگ کردنت / می بینی / هنوزم نگرانم / نگران فکری که با خوندن این جمله توی ذهن مخاطب از من به وجود می آد / مثل نگرانی اون شب / و هزاران شب دیگه ای که به همه حق دادم جز خودم / الانم / اگه خواستم بنویسم / اگه باید می نوشتم / فقط واسه آروم شدن خودم بود / من باید فراموش کنم / باید فراموش کنم / باید / باید / باید / این پیراهن خیلی بزرگتر از قواره ی منه / باید / باید / باید بگذرم / به هر قیمتی / به هر حالی / اینجا جای موندن نیست / اگه بود، تو اینجا نبودی / تو این شکلی نبودی / من این شکلی نبودم / و چقدر سخته این عبور / انگار داری جا می مونی / کجا و چه جورشو خودتم نمی دونی / می دونم / می دونم / حالم خوش نیست / حالم، اصلا خوش نیست / همیشه همین طوره / واسه چیزی آزمایش می شی که اون چیز به جونت بسته شده / درست و غلطشو کار ندارم / سختیشو میگم / بفهم خدا / بفهم / بفهم چی میگم / همه ی قانوناتو داری می شکنی که چی / که مثلا من گناهکارم / که مثلا من پیش تو روسیاهم / نمیشه که / نمیشه که اینجوری / درسته من اونی نیستم که می خوای اما تو همونی هستی که من می خوام / من باید اشتباه کنم / اما قرار نیست تو نبخشی / قرار نیست تو چشاتو ببندی و بشی مثه همه / قرار نیست دیگه / هست ؟!!!!! / اگه هست بگو من تکلیفمو بدونم / وقت شادی و مشکلات برم سراغ یکی دیگه / اگه هم نیست که خداااااااااااااااااااااااااا / رسم خداییتو به جا بیار / حتی اگه من رسم بندگیتو به جا نیارم / حرف خودته / قول خودته / پاش واستا / مگه نمی گی از رگ گردن بهم نزدیکتری / مگه نمیگی عاشق بنده ات هستی / من بنده / من بنده / من بنده / پس کجاست اون عشقی که من نمی بینمش / من بنده ام / من خدا نیستم / من هدا هستم / من مصلحت و صبر کردن و حال احسن نمی فهمم / با من به اندازه شعور خودم حرف بزن / به من چیزی از جنس خودم نشون بده خدا / یعنی که چی خدا / یعنی که چی / یعنی که چی /

30

 " یه روزایی حس می کنم پشت من / همه شهر می گرده دنبال تو "

یه حس دوگانه دارم که اصلا دوسش ندارم ! همیشه همین طور بوده .. حالم خوش نیست .. از اون همه حس قشنگ ، الان ، فقط یه دل آشوبه ی نازک مونده و یه .. .. .. .. .

* تازه دلیل اون همه دل آشوبه ی صبح رو فهمیدم .. قربوبت بشم که بعد این همه خوشحالی ، چیزی جز درد نداری .. کاش زودتر خوب شی .. کاش زودتر صدات ، صدای خندون و شیطون همیشگی شه و من کلی ی ی ی ی ی سر به سرت بذارم و بگم دکتر جون_ نازک نارنجی .. زود خوب شو .. زود .. این لحظه های آروم و کشدار دارن کلافه ام می کنن .. دلم شادی می خواد .. دلم هیجان می خواد .. بدو زود خوب شو قربون مظلومیت تخست بشم من آخه ه ه ه ه ه ه ه ه  ...

29

بانو .. !

باران می بارد ..

هوا مه گرفته و من ،

انار به دست ، دعا می خوانم .

برای باران ،

برای ابر ،

برای گل .

آخ ، اگر بدانی

چقدر این روزها ،

دلم هوای خانه و

بوی نان سنگگک تازه دارد .

آخ ، اگر بدانی

چقدر دلم لک زده برای

آرامش صبح های پیشتر خانه و

نوای زنی که هیچ نمی شناختمش .


بانو .. !

برایم دعا کن ،

دعایی از جنس خوشی .

دعایی که به سامانم رساند .

آخر ،

دعای تو گیراست .

خدا دعای تو را ،

روی دیده می گذارد و

می بوسد .

دعای تو ،

دعای من نیست ..

دعای آدم های پاک است که

مادر می گوید همیشه اداست .

کاش بدانی ،

شفیع روسیاهی شدن ،

عجیب برکت دارد و می چسبد .

مثل حسین و علی ،

مثل مهدی .


بانو .. !

دستم به دامنت ،

دستم به دامنت ،

دستم به دامنت ،

امیدم را ناامید مکن ..

امیدم را ناامید مکن ..

امیدم را ناامید مکن ..